تولد یکسالگی
دختر کوچولوی نازم الان تقریبا یکسال هست که برای شما چیزی ننوشتم.دیروز تولد یک سالگی شما بود و سالگرد یک روز بزرگ و با شکوه در زندگی مامان و بابا.
این یک سال برای من خیلی با سرعت گذشت شاید چون از بودن با شما خیلی لذت می برم هیچ چیز برای من با ارزش تر از شادی و سلامتی شما نیست.
2 ماه اول زندگیت به خودت و مامان و بابا خیلی سخت گذشت جون ما بی تجربه بودیم.ولی بعدش به هر 3تایییمون خوش گذشت.
روزهای اول خیلی ناتوان بودی ولی الان برای خودت خانمی شدی،راه میری،حرف میزنی و حسابی شلوغ می کنی.کلماتی که میگی:ماما،بابا،دد،به به،باب(آب)، داب(تاب)
پارک خیلی دوست داری و اونجا همه چیز برات تازگی داره خیلی خوشحالی و با وجود اینکه هنوز خوب تعادل نداری ولی مرتب این طرف و اون طرف می دوی،تاب و سرسوره هم خیلی دوست داری.
روزهای یکشنبه با مامان به کلاس کار گاه مادر و کودک میریم،اونجا با دوستات خیلی بهتون خوش میگذره.
تازگی ها به مامان خیلی وابسته شدی به ظرف شستن و رانندگی مامان هم آلرژی داری تا میرم پای ظرف شویی یا میشینم پشت فرمان شروع به گریه میکنی.
دو شب پیش برات تولد گرفتیم،مامان و بابا کلی زحمت کشیدیم تا تولد یکسالگی یاسی کوچولو یاد همگی بمونه،البته خودت زیاد از تولد سر در نیاوردی.
مامان و بابا خیلی دوست دارن و تمام تلاشمونو میکنیم تا بهترین ها را برای شما فراهم کنیم.امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی.
عزیزم این هم چند تا عکس از تولدت :